دايی غفور راننده تاكسی فرودگاه، با وجود همه مداركی كه ثابت میكند پسرش يوسف در جنگ شهيد شده، هنوز فكر میكند كه او زنده است و حتی حرف دامادش اصغر را كه همرزم يوسف بوده قبول نمیكند. او با اين كه پلاك يوسف در شكم يك كوسه يافته شده نیز هميشه منتظر است پسرش بازگردد. دايی غفور در فرودگاه با دختر جوانی به نام شيرين آشنا میشود كه برای يافتن برادرش خسرو كه در جنگ گم شده از اروپا به ايران آمده است. يكی از آزادگان كه در زندان با خسرو، برادر شيرين بوده و به ايران بازگشته، با شيرين تماس میگيرد و میخواهد اطلاعاتی بدهد. شيرين و دايی غفور به ديدن او میروند و آزاده به آنها میگويد كه خسرو سالم است و به زودی بازمیگردد اما پنهانی به دايی غفور میگويد كه نتوانسته حقيقت را به شيرين بگويد، زيرا خسرو در جريان يك اعتصاب در اردوگاه اعدام شده است. اصغر، داماد دايی غفور كه معالجهاش را در آلمان ناتمام گذاشته و برگشته، مانند دايی غفور فكر میكند يوسف زنده است. به همين دليل به مرز قصرشيرين (محل ورود اسرا) میرود. شيرين در تدارك استقبال از خسرو است كه از حقيقت آگاه میشود. او به دايی غفور اعتراض میكند كه میخواسته او را هم مانند خودش، اسير توهم بازگشت عزيزش كند. شبی كه شيرين قصد رفتن به پاريس را دارد، اصغر تلفنی به دايی غفور خبر میدهد كه اطلاعاتی از خسرو به دست آمده و او به زودی به ايران بازمیگردد. دايی غفور و شيرين شبانه به سمت قصر شيرين حركت میكنند. صبح روز بعد، هنگامی كه شيرين در ميان آزادگان به دنبال خسرو میگردد، ناباورانه يوسف را میبيند و مژده بازگشت عزيز دايي غفور را به او میدهد.
کارگردان: ابراهيم حاتمی كيا
تهیه کننده: مجید مدرسی
بازیگران: نیکی کریمی، علی نصیریان، جعفر دهقان
ژانر: دفاع مقدس، معناگرا
سال تولید: 1374
کشور سازنده: ایران
مدت (دقیقه): 90 دقیقه
زمان پخش: چهارشنبه 26 مرداد 1401 ساعت 23:30