قسمت اول: صحبتهای قدرت الله احمدیپور(سردار) در مورد رژیم عراق و تجاوز به مرزهای ایران؛ صحبتهای سردار محمدنظر عظیمی در مورد پیشروی عراقیها به سمت گیلانغرب؛ صحبتهای ماشالله پرنور، قدرتالله حسنی، حیات قاسمنژاد، جوهر جوانبخش و مجتبی مهدی خانی (از مدافعان شهر) و صحبتهایشان در مورد شهید صفر خوش روان و ابراهیم زاده (فرمانده سپاه).
سال 1339 گیلانغرب، روستای قبا سیاه، کودکی به نام جمیل، از دوستانش در گیلانغرب جدا شده و به همراه پدر و مادرش به عراق میرود. در تیرماه سال 59 توپخانه عراق اقدام به گلوله باران روستاهای مرزی استان کرمانشاه نمود و در 31 شهریور همزمان با تجاوز در جنوب چندین لشکر عراق با اشغال شهرهای نفتی شهر، قصر شیرین، سومار و سر پل ذهاب، به طرف شهرستان گیلانغرب حرکت کردند. سربازان ایرانی در حال آماده شدن و تمرین کردن برای جنگ با عراقیها بودند، یکی از سربازان به نام صفر تانکهای عراقیها را پشت مرز دید و به ابراهیم زاده (فرمانده) خبر داد. صفر تصمیم داشت نیروها را جمع کند و به سمت قصر شیرین برود، ابراهیم زاده گفت تجهیزات عراقیها زیاد است و او نباید بچهها را به آنجا ببرد. عراقیها به داخل روستاها آمدند و خانهها و مردم را از بین بردند. همه مردم تصمیم داشتند برای دفاع از شهر خود بجنگند. ابراهیم زاده دستور داد که همه نیروهایشان را در گیلانغرب متمرکز کنند و از حیات و احمدیپور خواست تا به دنبال صفر بروند. آنها میخواستند مانع از نزدیک شدن دشمن به گیلانغرب شوند.