به تازگی، علی نصیریان، بازیگر نام آشنا گفت که بازیگری کار بسیار سختی است. شبکه دو سیما، برای دهه دوم ماه صفر، برنامهای را به نام «جرس» به مرحله پخش رسانده که در همین نخستین بخشهای آن، میتوان هم این سختی کار بازیگری را احساس کرد و هم بُعد دیگری از درون بازیگران را. بُعدی بسیار آشنا برای همه مردمان عاشق امام حسین(ع) و یارانش را. در این مجموعه، به ظاهر ما با احوالات 10 نفر از یاران امام در واقعه کربلا آشنا میشویم و بخشهایی را به صورت نمایشی میبینیم.
فراتر از توان تکنیکی
در این بخش نمایشی، زندگینامه شخصیت انتخابی نیز بیان میشود. ما در دو قسمت ابتدایی، از ویژگیهای حر بن یزید ریاحی و جون بن حوی، آگاه شدیم و سپس به مدد هنر بازیگران نقشهای آنان، صحنههایی را نیز به صورت روایی شاهد بودیم. اما فراتر از آن، در ترکیبی جدید و کمتجربه شده در تلویزیون، ما در این برنامه، آگاهانه با روند تولید و اصطلاحاً پشت صحنه برنامه همراه میشویم و گویی خودمان در درون برنامه داریم سیر میکنیم و میبینیم شخصیت نمایشی چگونه ایجاد میشود و به نمایش درمیآید؛ اما فراتر از این، ما با احوالات بازیگران نقشها هم درگیر میشویم. از گذشته و حال و ابتدا و انتهای کارشان در عرصه نمایش که بگذریم، با آمیختگی جسم و جان آنان با عشق به امام حسین(ع) از کودکی تاکنون و همینطور سیر آنان در این اندیشه و احوالات، آشنا میشویم. میبینیم که بازیگر نقش انتخابی، چگونه خودش نیز در این فضا سیر کرده و هنوز حضور دارد. میبینیم که فراتر از توان تکنیکی، اصولاً حضورشان در این روایت، مبتنی بر انتخاب آگاهانه کارگردان و عوامل بوده است. درست است که در تیتراژ برنامه ما با اسامی تهیهکننده یا کارگردان برخورد کردهایم اما در صحنه نمایشی ترکیبی این برنامه، میبینیم که یکی از چهرههای آشنای عرصه نمایش، کوروش سلیمانی، به عنوان بازیگردان یا راهنمای بازیگران نقشها، به صحنه میآید، نکاتی را میگوید، در انتخاب لباس و ابزار، آنان را همراهی میکند و به ظاهر نوعی کارگردان صحنه است. حتی یک راوی یا پرسشگر هم حضور دارد که هنگام چهرهآرایی بازیگران، با آنان حرف میزند و حضور واقعی آنان را در عرصه عشق به کربلا و عاشورا و مراسم عزاداری، پرسوجو میکند. به این بهانه، نقبی هم زده میشود به شیوه عزاداری در زادگاه آنان یا جایی که اصالتا به آن تعلق دارند. در ترکیب نمایشی این برنامه، همانطور که بیان شد، هم نمایش داریم، هم پشت صحنه، هم معرفی، هم گفتوگو با بازیگران. ترکیبی چند وجهی که شاید همه بخشها با یکدیگر هم اندازه نباشند و بعضی بیشتر بیننده را به خود جلب کند، اما ترکیب آنان، به مخاطب کمک میکند درون رویداد کربلا برود و خود در صحنه آفریدن نقشها و حماسهها و فداکاریها حضور داشته باشد و حتی در انتخاب بازیگران نیز شرکت کند و خودش را با دلیل، به این بازیگران نزدیک کند و دلیل نیز چیزی جز امام حسین(ع) و اهلبیت او در کربلا نیست.
تکیه به مهارتهای بازیگری
بیننده حتی میتواند به این استنباط برسد که برای رسیدن به این حس درونی، نیاز به مهارتهای بازیگری نیست. میبیند که فراتر از تکنیک، معرفت به آن، ضرورت اولیه است و این هنرمندان، با کندوکاوی که به صورت فشرده در برنامه انجام میشود، همگی با آن درگیرند بدون نیاز به نمایش دادن آن. بیننده میبیند که برخلاف گفتارهای زبانی بعضاً نارسا، هنرمند جماعت از دل معارف حاکم بر جامعه خودمان بیرون آمده و اگر در عرصه نمایش حضور یافته به معنای بریدگی از این معارف نیست. حتی میبیند که بعضاً به صورت عادی نیز در محافل و مجالس عاشورایی حاضر بوده، پای منبر نشسته، اشک مادر در مجالس امام حسین(ع) بر صورتش نشسته، صدای پدر در دسته عزاداری و ابیاتی از آنچه به عنوان نوحهخوان سر داده از پدر به یاد دارد، از درک اجزای تعزیه و مخالف و موافقخوان و معینالبکا به درستی یاد میکند، از اشعاری که از مداحان دیگر به یاد دارد و در متون پژوهشیاش نوشته میگوید، از دمامزنیاش میگوید، از اهدای ثواب حضور در نقشهای این گونه به روح مادرش میگوید؛ همه و همه اینها نشان میدهد که در خیمه امام حسین(ع) همانطور که ثروتمند و برده و فرمانده نادم و پشیمان دشمن و خیلی از یاران حضور داشتهاند؛ در این زمانه نیز، فارغ از هر نام و عنوان صوری بیرونی، همه یکدل و یکرنگ هستیم. اینجاست که میتواند با عوامل و عناصر برنامه فارغ از قالب نمایش و تلویزیون، همراه شود و کمی نیز بر معرفت خود نسبت به آنان بیفزاید. میبیند که همانند همه دورانهای پس از عاشورا، هرکسی که خود را به این دریای معارف رساند، از آن بهره برد و با تکیه بر آن، به زندگی خود ادامه داده است. در این ترکیب نمایشی، تلاش شده تا پازلهای متفاوتی درست کنند و با کنار هم گذاردن آنها، نوعی تمرین نمایشی ساده را به همه مخاطبان برسانند. شاید این نوع کار، ما را به یاد تئاترهای مدرسهای بیندازد که با کمترین امکانات ولی عاشقانه اجرا میشد و همه پای آن مینشستند یا همان نمایشهایی که سالها پیش در مساجد به نمایش در میآمد و همین ترکیب نه چندان پیچیده ولی پرمحتوا را داشت.
روایتهای دشت کربلا
اما هنرش را گفتیم، چند یادآوری برای بهبود این نوع تلاشها نیز بگویم. یکی آن که، چند بار نام صحابه پیامبر(ص)، جناب ابوذر غفاری، در دو قسمت را شنیدیم که غفاری را با وجود آن که در نوشتههای پراکنده و کنار هم چیده شده برای معرفی شخصیت انتخاب شده، به درستی نوشته و «غ» آن را با کسره نشان دادند اما در کلام آن را با «غ» با فتحه ادا کردند که نیاز به دقت داشت. همانطور که در بخشی از قسمت دوم و شخصیت جون بن حوی، در بخشی میگوید که هفتم محرم است و امام حسین(ع)، مخیر کرده که هرکس بخواهد میتواند برود درحالی که نقل معروف بر این است که شب عاشورا این عبارت گفته شده است و نکته آخر، در بخش نمایشی، روایتهای دشت کربلا بیان میشود اما در بکگراند صحنه ما دکور یا سازه ساختمان را میبینیم. این بخش آخر شاید بر الگوی نمایشهای تئاتر مساجد، میتوانست با پردهای پوشانده شود. به هرحال، از اینها که بگذریم، همانطور که کوروش سلیمانی در هر قسمت بیان میکند، این هم نوعی «هنر و بازی قشنگه» است که نیازمند تقدیر و سپاس است.
https://jamejamdaily.ir/Newspaper/item/202837