معرفی

قسمت یازدهم (پایانی): نصرت نزد سیدعزیز برگشته و همه چیز را تعریف می‌کند، کمی بعد شب عاشورا فرا می‌رسد. سیدعزیز برای وعظ به تکیه نادرخان رفته و در مقابل جمعیت زیادی که به آنجا آمده‌اند، شروع به صحبت نموده و از شهادت امام حسین(ع) و یارانش می‌گوید و به خلافکاری‌ها و شهادت پهلوان اکبر و میرزا به دست نادرخان می‌رسد. او توضیح می‌دهد که این یزید زمانه چطور برای کسب اعتبار و به خاطر شهوات و هوس‌رانی‌هایش در لوای دین رفته و مکتب امام حسین(ع) و نام نیک پهلوان اکبر را به عاریت گرفته است. پریدخت که آنجا حضور دارد به سرعت به خانه رفته و چمدانش را برمی‌دارد، نادر هم که اواسط سخنرانی اوضاع را وخیم دیده و به خانه رفته، رفتن پریدخت را می‌بیند ولی نمی‌تواند حرفی بزند. کمی بعد نصرت به آنجا آمده از بی‌معرفتی‌ها و دروغهای نادر گله و شکایت می‌کند. نادر اسلحه‌اش را به سمت وی می‌گیرد و از او می‌خواهد او را بکشد ولی نصرت می‌گوید انتقام گرفتن بلد نیست. نادر می‌گوید او رفیق خوبی نبود ولی امانتدار خوبی بود و پسرش را مثل خود او بار آورده. بعد هم گلوله‌ای در مغز خود خالی می‌کند. در همین لحظه فراز سر رسیده و با دیدن جنازه نادر اسلحه را به سمت نصرت نشانه می‌رود ولی پریدخت دوان دوان خود را به آنجا رسانده و فریاد زنان از فراز می‌خواهد که اسلحه‌اش را پایین بیاورد.

 

زمان پخش: دوشنبه 1401/6/21 ساعت 21:30

 

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها