قسمت یازدهم: اسراء پس از شنیدن حرفهای سعید نسبت به پدرش، دلخور شده و مهمانی را ترک میکند. آزاد از رفتار پدر عصبی میشود و سعید به آزاد گوشزد میکند که باید قید خانواده حاج محسن را بزند. بابک که در مورد حاج محسن مشکوک شده است، مجدداً نزد افشار رفته و در مورد روابط بین حاج محسن و سعید سؤالاتی میپرسد که بین آنها آیا اختلافی وجود دارد یا خیر؟ که جواب افشار منفی است. شک بابک تبدیل به یقین میشود از این رو موضوع را برای رؤیا تعریف میکند و عنوان میکند حاج محسن و سعید او را بازی دادهاند و چون دستش به جایی بند نیست، مجبور به ترک ایران است. رؤیا مخالفت کرده و از بابک میخواهد به حاج محسن اعتماد کند و به گلخانه او برود. بابک به گلخانه میرود ولی حاج محسن در آنجا نیست. خود را به علیرضا معرفی میکند و به انتظار آمدن حاج محسن میماند. در این حین، پویا فیلمی از طرف حاج محسن برای بابک میفرستد. بابک با دیدن فیلم عصبی شده و آن را به علیرضا نشان میدهد و عنوان میکند که حاج محسن برایش نقشه کشیده و میخواهد او را به زندان بیاندازد. علیرضا عصبی شده و به دفاع از پدر برمیخیزد او در حالی که میخواست موبایل بابک را از دستش بگیرد، موبایل به گوشهای از گلخانه پرت میشود و بابک تعادل خود را از دست میدهد و نقش بر زمین شده و سرش آسیب میبیند. علیرضا دستپاچه شده، تصمیم دارد او را بیمارستان ببرد ولی بابک قبول نمیکند. او در اثر اصابت به زمین، دچار سرگیجه شده و با سر و رویی زخمی، بدون اینکه موبایلش را بردارد، آنجا را ترک میکند. اما علیرضا طاقت نیاورده با ماشین به دنبال بابک میرود. رؤیا که نگران بابک است از حاج محسن و سعید سراغ او را میگیرد. پلیس جسم نیمه جان بابک را پیدا کرده و به بیمارستان منتقل میکنند و پلیس سؤالاتی از رؤیا میپرسد و برای بررسی بیشتر، پروندهای تشکیل میشود.