قسمت بیستم: باران از طریق دوربین مداربسته شرکت متوجه آمدن پویا میشود او که بخاطر رفت و آمدهای وقت و بیوقت پویا حاضر به دیدنش نیست، از منشی دفتر میخواهد قراردادها را از او بگیرد و به بهانه داشتن جلسه عذرش را بخواهد. اما پویا با سماجت ساعتی در انتظار مینشیند. در این حین شخصی به اسم آقای صولتی وارد شرکت میشود و سر مسائل مالی با باران جر و بحث میکند. بعد از رفتن صولتی باران مجبور میشود پویا را ببیند ولی روی خوشی به او نشان نمیدهد. آذر بنا به خواسته حاج احمد به دفتر او میرود. امیر نیز در آنجا حضور دارد. حاج احمد پروندهای را به آذر نشان میدهد و او را در جریان یک سری زد و بندهای مالی یک شرکت سوری که توسط سعید و میلاد تأسیس و بعد هم منحل شده است، قرار میدهد و احتمال میدهد علت ناپدید شدن میلاد نیز همین باشد. حاج احمد از آذر میخواهد اگر اطلاعاتی دارد، به آنها کمک کند در غیر اینصورت پای پلیس به این ماجرا باز میشود. اما آذر از این ماجرا بیاطلاع است. او که میخواهد واقعیت را از سعید بشنود، به کارخانه میرود. چیزهایی که از زبان حاج احمد شنیده بود به سعید میگوید. در نهایت آذر بدون جواب آنجا را ترک میکند. آذر باقیمانده طلاهایش را میفروشد تا طلب آقای جعفری را بدهد و لاشه چک را از او بگیرد به مغازه فرشفروشی آقای جعفری میرود اما متوجه میشود چک توسط پدرام (برادر میلاد) پاس شده است. امیر به منزل جدید اسراء میرود. با دیدن فضای آنجا پیشنهاد میدهد به منزل حاج محسن بروند ولی آزاد و اسراء تصمیمشان را برای ماندن در آنجا گرفتهاند. تعداد زیادی از اثاثیهاش را به انبار خانه حاج محسن میبرند. آزاد با صحنهای که انتظارش را نداشت روبرو میشود. شبانه دزدی وارد کافی شاپ شده و خسارت زیادی به او زده است.