قسمت سیاُم: پلیس وارد جایی که پویا و میلاد زندانی هستند، میشود. میلاد و بقیه آدم ربایان دستگیر شده اما پویا به موقع از دست پلیس فرار میکند. سعید هم از آن مکان متواری شده و به کارخانه میرود و به کارگران و کارمندانش میگوید کارخانه تعطیل است همه دست از کار کشیده و بروند. همهمهای بین کارگران رخ میدهد اما امیر با اعلام اینکه کارخانه شریک دیگری نیز دارد، کارگران را به سر کارشان دعوت میکند. سیما به سعید زنگ میزند که آذر منزل آنها را برای همیشه ترک کرده است. سعید تمام پولهای موجود در گاوصندوق را خالی و قبل از آمدن پلیس، آنجا را ترک میکند. او به جایی ناشناس پناه میبرد و به سپهران زنگ میزند تا کمکش کرده و از مرز فرار کند. پویا هم به باران زنگ میزند و از او میخواهد مدارکی که روی فلش دارد به دست حاج محسن برساند. در این حین فردی ناشناس با ماشین به پویا میزند و او را نقش بر زمین میکند. سعید در بیابان منتظر کسی است که او را از مرز رد کند اما توسط دو نفر ناشناس هم پولش دزدیده میشود و هم از پشت با سنگ به سر او ضربه محکمی وارد میشود. او بعد از چند دقیقه که به هوش میآید تلو تلو خوران به گودالی پرت میشود. پویا در بیمارستان بستری است و باران به ملاقات او میرود. همه در گلخانه جمع هستند و منیره نذر شله زرد دارد با گرفتن عکس یادگاری بر سر دیگ نذری قصه پایان مییابد.