قسمت بیست و چهارم: آزاد راجع به کار جدیدش که قرار است با یک شرکت ساختمانی کار کند، با اسراء صحبت میکند و ادامه میدهد دزد کافه توسط پلیس دستگیر شده است ولی تمام چیزهایی که دزدیده است را فروخته و تمام پول آن را خرج کرده است. پویا برای دیدن باران به کافهای میرود و در آنجا با دیدن آقای سپهران (دوست سعید) تعجب میکند. باران به پویا پیشنهاد میدهد از این به بعد به جای سعید با او همکاری کند اما پویا قبول نمیکند و با دلخوری کافه را ترک میکند. رؤیا تلفنی به منیره میگوید برای رضایت علیرضا به دادسرا رفته و شکایت خود را پس گرفته است. حاج محسن و امیر، شبانه آذر را به محل اختفای میلاد میبرند و میلاد با دیدن آذر غافلگیر میشود. او برای آذر توضیح میدهد که سعید باعث ورشکستگی او شده است. حاج محسن به امیر میگوید باید اعتماد میلاد را جلب کنند تا راضی به همکاری با آنها شود. سعید که از سیما شنیده است آذر به شرکت رفته، راهی آنجا میشود. آذر که احساس میکند احتمالاً سعید در پی او باشد، به آزاد زنگ میزند و میگوید اگر پدر سراغ او را گرفت، بگوید آذر در منزل او بوده است. آزاد بعد از یک شبانه روز تلاش بر روی نقشه ساختمان به شرکت میرود اما آنها از نتیجه کار آزاد ایراد میگیرند. آزاد دعوایش میشود و بدون اینکه پولی بگیرد، از شرکت بیرون میرود. اسراء عکسهای ام آر ای حاج محسن را برای دکترش ارسال میکند و متوجه میشود بیماری او جدی است و تا دو هفته دیگر دچار قطع نخاع خواهد شد. اسراء حرفی از بیماری پدرش به آزاد نمیزند. آنها هر کدامشان به یک دلیل حال خوبی ندارند و با هم جر و بحث میکنند.