قسمت سیزدهم: حاج محسن به بیمارستان رفته و سعی میکند رؤیا را قانع کند که در اتفاق به وقوع پیوسته برای بابک، بیتقصیر است و تلاش او برای گرفتن مال یتیم است. مفخم به گلخانه حاج محسن میرود ولی غیر از مش رجب کسی در آنجا نیست. او تلفنی امیر را تهدید میکند که همدستیشان را به محسن میگوید و متقابلاً امیر هم با مدارکی که بر علیهاش دارد او را تهدید میکند. امیر به دیدن علیرضا، جایی که او را پنهان کرده است، میرود. علیرضا نگران خانواده مخصوصا پدرش است اما امیر برای اینکه خیال علیرضا را راحت کند، به دروغ میگوید پدر میداند کجا پنهان شدهای؟ مفخم به جایی که علیرضا پنهان شده، میرود. علیرضا با دیدن مفخم تعجب میکند و سعی دارد خود را پنهان کند اما نمیشود. مفخم با کلید قفل در ویلا را باز کرده و داخل میشود او به دروغ به علیرضا میگوید بابک فوت کرده و هرچه سریعتر باید از ایران خارج شود و علیرضا را تا مسیر ترمینال هدایت م کند. از طرفی مفخم برای اینکه اسراء را از چشم آزاد و بقیه خانواده بیاندازد، عنوان میکند علیرضا با کسی درگیر شده و فرار کرده است. سیما و سعید همراه با آزاد برای همدردی به خانه محسن میروند و سعید سعی می کند محسن را با خود همراه کند که او کمک مفخم را نمیپذیرد و دوباره بحثشان میشود و هنگام خروج از منزل یکباره علیرضا وارد خانه میشود. در نهایت مشخص میشود که مفخم و امیر دستشان در یک کاسه بوده است.