قسمت بیست و سوم: حاج محسن سر نماز است و لحظهای در ذهن خود عباس را میبیند. عباس به او میگوید به زودی بابک به هوش میآید. در این حین طهماسب به حاج محسن زنگ میزند که بابک به هوش آمده است. این خبر به گوش خانواده میرسد و همه خوشحال میشوند. حاج محسن برای دیدن بابک به بیمارستان میرود و دکتر دستورات لازم را برای بهبودی کامل بابک توضیح میدهد اما پویا از به هوش آمدن بابک نگران میشود و از سعید میخواهد کلید خانه شمال را به او داده تا چند روزی خودش را پنهان کند ولی سعید میگوید نگران چیزی نباشد. آقای نمازی (صاحبخانه آزاد) که متوجه بیکاری آزاد شده است، او را به دوست خود (آقای گودرزی) معرفی میکند تا در انبارش کار کند ولی آزاد حاضر به کار در سوله او نمیشود. آزاد بالأخره از طریق روزنامه موفق میشود کار پیدا کند. کاری که مرتبط با معماری است. او با خانم مهندس رحیمی آشنا شده و قرار میشود برای نقشه کشی ساختمان با او همکاری کند. سعید، شرکتی را به آزاد نشان میدهد و از او میخواهد آنجا مشغول به کار شود ولی آزاد پیشنهاد پدر را رد میکند. بالأخره امیر بعد از کلی انتظار، خانهای که میلاد در آن پنهان شده بود، را شناسایی میکند و به اتفاق حاج محسن داخل منزل او میشوند. میلاد میگوید ماجرای کارخانه ربطی به او ندارد و علت پنهان شدنش به دلیل بدقولیهای سعید در نپرداختن بدهیهایش است و اکنون از دست طلبکارانش پنهان شده است. میلاد که از سعید ترسیده است از حاج محسن میخواهد او را با سعید روبرو نکند. پویا نزد مادر خود رفته تا اجازه بگیرد به خواستگاری باران برود و...